سید حلّاوی یک قصیده شکواییه‌ای ساخت که در آن به امام زمان، ارواحنا فداه، شکایتها دارد: یا ابن العسکری کجا هستید؟ شیعیان شما را آزار می‌کنند. فلان دسته از شیعیانت گرفتار شده‌اند و دچار رنج و شکنج و بلا و محنت هستند.

در این اشعار بلاهایی که بر شیعیان مختلف رخ داده است به نظم کشیده شده است. این اشعار را این طرف و آن طرف در دوسه جلسه خوانده بود.

یکی دو نفر از اوتاد نجف، در عالم رؤیا، به حضور مبارک حضرت بقیة اللّه شرفیاب شدند. حضرت به آنها فرمودند:

بروید به سید بگویید: سید! این قدر دل مرا مسوزان. این قدر سینه مرا کباب مکن. اینقدر ناراحتی شیعه را به گوشم مرسان. من از شنیدن آن متأثر می‌شوم.

عبارتی که پیغام داده است این است:

لیس الامر بیدی. سید! کار به دست من نیست، به دست خدا است. دعا کنید خدا فرج مرا برساند، تا شیعیانم را از این شکنجه‌ها نجات دهم.

ظاهرا از کتاب مجالس حضرت مهدى (عج)، ص ۱۰۹ (؟)

تکمله

ممكن است سید حلاوی مذکور سید حیدر حلی باشد و قصیده مورد نظر، قصیده الله يا حامي الشريعة أو به این مطلع:

  • الله يا حامي الشريعة *** أتقر و هي كذا مروعه
  • بك تستغيث و قلبها *** لك عن جوى يشكو صدوعه
دسته‌ها: تشرفات

0 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

Avatar placeholder

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *