در زمان آیت الله کلباسی (حاجی کلباسی) و آیت الله شفتی (سید حجه الاسلام)، اعلی الله مقامهما الشریف، بین دو نفر از آقایان علما، اختلافی پیدا شده بود. آخوند ملا قاسم علی رشتی که از عالم‌های نامی تهران بوده، می‌آید میان آنها را اصلاح بدهد. پس از آن که اصلاح می‌دهد—روز سه شنبه بوده—می‌گوید برویم تخت فولاد و لسان الارض، زیارت اهل قبور.

تخت فولاد

می‌دانید که بعد از وادی السلام نجف، قبرستانی به عظمت و معنویت، مثل قبرستان تخت فولاد اصفهان نیست. چهارصد پیغمبر در اصفهان دفن‌اند. دو تا از آنها ظاهر است؛ یکی در همان لسان الارض، حضرت یوشع بن نون، یکی هم حضرت شعیا در امام‌زاده اسماعیل—بقیه معلوم نیست—به علاوه اولیایی که در این سرزمین هستند.

به تخت فولاد که می‌رسند، آخوند ملا قاسم علی، که به قلیان علاقمند بوده، به مستخدم خود می‌گوید

”برو قهوه‌خانه یک قلیان برایمان بگیر بیاور.“

می‌آید نزدیک قهوه‌خانه امّا برمی‌گردد.

می‌گوید ”درب بسته است؛ می‌گویند این قهوه‌خانه [فقط] روزهای پنج‌شنبه و جمعه باز است زیرا که مردم به زیارت اهل قبور می‌آیند.“

از بس علاقه داشته به قلیان، می‌خواهد برگردد. بعد مجاهده می‌کند با خود که خوب حالا به خاطر یک قلیان ما اینطور کنیم، صرف نظر می‌کند؛ می‌آید وارد تکیه میرفندرسکی می‌شود.

تصویری از تکیه میرفندرسکی با نمایی از قبر میر. (برگرفته از وبسایت تخت فولاد)

ادب

می‌بیند بله، صیاد دلها نشسته است. اعتنایی نمی‌کند؛ می‌آید کنار قبر میر، فاتحه‌ای می‌خواند. وقتی فاتحه را خواند، می‌بیند آن شخص بلند شد؛ آهسته آهسته آمد در مقابل؛ رو کرد به آخوند و گفت

”شما ملا[ها] چرا ادب ندارید؟“

جا خورد. عرض کرد ”چه بی‌ادبی از من سر زده؟“

فرمود ”تحیّت اسلام، سلام است چرا وارد شدی سلام نکردی؟

گفت ”متوجه نبودم،“ و عذر می‌آورد.

فرمود ”نه اینها بهانه گیری است، ادب نداری.“

بعد می‌فرماید که می‌فهمم که قلیان می‌خواهی.

عرض می‌کند که بله قلیان می‌خواستم ولی اینجا نبود.

می‌فرماید ”در این چنته‌ی من قلیان هست. تنباکو هم هست. سنگ چخماق هم هست. ذغال هم هست. پنبه‌ی سوخته هم برای آتش روشن کردن هست. برو قلیان درست کن.“

می‌گوید که اکنون به خادم می‌گویم زیرا برای من مشکل است.

می‌فرماید ”نه، خودت باید بروی و آن را مهیا کنی.“

وقتی می‌آید، می‌بیند که بله در آنجا فقط یک تنباکو و چخماق و پنبه‌ی سوخته و ذغال هست. قلیان را درست می‌کند.

می‌گوید ”بفرمایید بکشید.“

می‌فرماید ”نه من نمی‌کشم. خودت بکش.“

قلیان را می‌کشد. می‌فرماید ”خوب حالا ببر بگذار سر جایش.“

آخوند این حالت را که می‌بیند برایش معلوم می‌شود که ایشان اهل ریاضت است و علوم غریبه دارد.

ارزش دنیا

وقتی برمی‌گردد می‌گوید که آقا ممکن است یک زادالمسافرین به ما بدهی؟

می‌فرماید” برای چه می‌خواهی؟ دنیا ارزش این چیزها را ندارد. من چیزی به تو تعلیم می‌دهم که از این عمل بهتر باشد.

عرض می‌کند بفرما.

می‌فرماید مداومت کن به این ذکر

”يا محمد يا علي يا فاطمة يا صاحب الزمان أدركني و لا تهلكني.“

ایشان می‌گوید”ای کاش قلم و کاغذ داشتم و می‌نوشتم تا فراموش نکنم.“

فرمود ”در چنته قلم و کاغذ هست، همان چنته که قلیان بود. برو و بیاور.“

آمد می‌بیند قلیان نیست؛ یک صفحه کاغذ و یک قلم و دوات است. برمی‌دارد می‌نویسد یا محمدُ یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان اَدرِکْنی …؛ ادرکنی را که می‌نویسد دیگر دست نگه می‌دارد و بقیه را نمی‌نویسد.

می‌فرماید ”چرا نمی‌نویسی؟“

می‌گوید ”طرف خطاب چهار نفرند؛ باید اَدْرِکُونی باشد و این غلط است.“

می‌فرماید ”نه غلط نیست بنویس، زیرا امر و تصرّف با امام زمان است. آنها هم باشند امر و تصرف با امام زمان است. بنویس اَدْرِکْنِی وَ لاتُهْلِکْنی.“

آخوند هم می‌نویسد.

بازگشت

وقتی می‌آید منزل حاجی کلباسی قضیه را نقل می‌کند در کتابخانه‌ی حاجی یک بیاضی (دست‌ نوشته‌ای) بوده که همین ذکر را نوشته بوده و همین شبهه برای ایشان هم بوجود آمده بوده؛ اَدْرِکُونی وَ لا تُهْلِکُونی نوشته بوده است. مرحوم حاجی برمی‌خیزد، در آنجا آن را درست می‌کند و آن را اَدرِکْنی وَ لا تُهْلِکنی می‌کند.

آخوند ملا قاسم علی رشتی حرکت می‌کند. در راه تهران در شهر کاشان شب میهمان یکی از علمای کاشان می‌شود. پس از صرف شام رختخواب می‌اندازد بخوابد. صاحب‌خانه هم رختخواب را در همان اتاق می‌اندازد. چراغ را خاموش می‌کنند بخوابند.

یک وقت صاحب‌خانه صدا می‌زند ”آقا ملا قاسم علی، اگر آن روز اصرار کرده بودی، آقا زادالمسافرین را هم به تو می‌دادند!“

می‌گوید ”کجا؟“

می‌گوید” تخت فولاد، در تکیه میر.“

می‌گوید ”مگر آن شخص چه کسی بود؟“

می‌گوید ”آقا امام زمان علیه السلام بود.“

آخوند می‌گوید ”شما از کجا امام زمان را می‌شناسی؟“

می‌فرماید ”هفته‌ای یک شب اینجا تشریف می‌آورد.“

برگرفته از کتاب خورشید مهر، نوشته مهرداد آقاشریفیان (با قدری ویرایش).

توضیح

  • حضرت شعیا علیه السلام از پیامبران بنی اسرائیل است. در قرآن به نام آن حضرت تصریح نشده، ولی در عهدین (انجیل و تورات فعلی) با نام اِشَعیا یا اِشْعیاه (Isaiah) از او نام برده شده است. در میان کتب عهد قدیم، کتابی به نام کتاب اِشَعیا منسوب به این پیامبر است که بشارات آن به پیامبر اسلام حضرت محمد بن عبدالله—صلى الله علیه و آله و سلم—تطبیق شده است، مثلا در بابهای ۴۲، ۵۴ اشاره به عربستان ومحل بعثت، باب ۱۲:۲۸-۱۰ به ویژگیهای کتاب آسمانی او و بابهای ۱۱ و ۶۵ به خصوصیات حضرت مهدی . به عنوان نمونه بنگرید به کتاب بشارات عهدین صفحات ۱۱۸، ۱۶۷ و ۲۱۹.
  • درباره مزار حضرات یوشع و شعیا بنگرید به کتاب مزار پیامبران تالیف رامین رامین‌نژاد

پانوشت‌های کتاب خورشید مهر

  • دارد که در آخرالزمان سلام کردن ملقی می‌شود مگر از کسی بترسند یا هدفی از آن داشته باشند؛ الان آثارش ظاهر است.
  • هر که وارد می‌شود باید سلام کند؛ سوار به پیاده باید سلام کند؛ ایستاده باید به نشسته سلام کند، اگر چه بچه باشد؛ در خانه خالی که هیچ کس در آن نیست باید سلام کند.
  • زاد المسافرین یعنی طلاسازی، کیمیاگری.

1 دیدگاه

تشرف حاج علی قاو در مسجد کوفه به همراه جمعی از دوستان جوان خود - تشرف · آگوست 22, 2023 در 8:17 ب.ظ

[…] این خورجین (چنته) که در آن همه چیز پیدا می‌شود، در تشرف ملا قاسم علی رشتی در تخت فولاد ذکر شده […]

دیدگاهتان را بنویسید

Avatar placeholder

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *