شیخ علی اکبر نهاوندی در کتاب العبقري الحسان از قول محدث نوری، داستان توسلی را از میرزا ابراهیم شیرازی حائری نقل می‌کند. داستان در یاقوته ۱۷ (صفحه ۷۹۶) کتاب آمده است. نقل مرحوم نهاوندی در ادامه با کمی ویرایش آمده است.

چنان که استادنا المحدّث النوری—زاد اللّه فی انوار تربته—در کتاب دار السلام فرموده: عالم فاضل، مجمع فضایل، مقدّم بر اقران و اماثل، آقای آقا میرزا ابراهیم شیرازی حایری—اصلح اللّه امامه و انجح مرامه—مرا حدیث کرد و فرمود:

اوقاتی که در بلد شیراز بودم، مرا حاجت‌های چندی روی داد که بسیار مهم بودند و به واسطه انجام آن‌ها فکرم در حیرت و سینه‌ام تنگ شده بود. یکی از آنها توفیق زیارت کربلای معلّا و حضرت سیّد الشهدا بود و در انجام آنها چاره‌ای جز توسّل به ساحت بحار کرم امام حاضر که سلام خداوندی بر او باد که مستولی بر سرایر است ندیدم.

پس حاجات خود را در عریضه حاجاتی که مرویه از سادات ولات و ائمّه هدات است، درج نموده، نزدیک غروب از بلد شیراز بیرون آمدم، درحالی که مختفی و تنها بودم و نزدیک استخری آمدم که آب زیادی در آن بود.

از نوّاب اربعه معروفه، جناب حسین بن روح را صدا زده و آن چه را در روایات از ندا و سلام کردن وارد شده، عرض کردم و رقعه را به او تسلیم نمودم و او را در رساندن رقعه به امام واسطه قرار دادم. سپس عریضه را در آب استخر انداخته، هنگام غروب از دروازه دیگر وارد بلد شدم و غیر از خدای تعالی احدی بر این کار وقوف پیدا نکرد و احدی را بر این فعل اطّلاع ندادم.

جواب رقعه حاجت

صبح که شد رفتم محضر استادی که نزد او درس می خواندم، درحالی که تمام همدرس ها هم حاضر بودند. ناگاه دیدم سیّد جلیلی که به لباس خدّام حضرت ابی عبد اللّه الحسین علیه السّلام بود، در مجلس وارد شده، نزدیک شیخ استاد نشست. من و اهل مجلس تا آن وقت او را ندیده و نشناخته بودیم و بعد از آن مجلس هم، او را در شیراز ندیدیم.

آن سیّد به جانب من متوجّه شده، مرا به اسم یاد نموده، فرمود:

یا میرزا ابراهیم! بدان رقعه تو خدمت حضرت صاحب الزمان واصل شده و به آن بزرگوار تسلیم شد.

من از این قول ایشان مبهوت شدم ولی دیگران بر معنی کلام سیّد واقف نشدند. پس کشف این معنی را سؤال نمودند.

رویای صادقه

فرمود: من شب گذشته در خواب دیدم جماعت بسیاری در اطراف جناب سلمان محمدی جمع شده‌اند و رقعه‌های بسیاری نزد آن جناب هست و جنابش مشغول نظر نمودن به آن هاست. چون او مرا دید، به من فرمود:

نزد آمیرزا ابراهیم برو،

و علاوه بر اسمم سایر مشخصات مرا بیان نموده و فرموده بود

به او بگو این رقعه او که در دست من است—و دست خود را بلند نمود—به حضرت حجّه—عجّل اللّه فرجه الشریف—واصل شد.

دیدم آن رقعه را مهر کرد و من در عالم رؤیا چنین دانستم که آن سرور رقعه هر کس را قبول می‌نماید، آن را مهر می‌کند و حاجت کسی را که قبول نمی‌نماید، اصل رقعه‌اش را ردّ می‌کند.

سپس حاضرین از صادق بودن خواب آن سیّد از من پرسیدند. قضیّه را برایشان بیان کرده، قسم یاد نمودم که احدی بر این کار مطّلع نبود.

حاضرین مرا به قضای حوایجم بشارت دادند و چنان شد. طولی نکشید که به زیارت کربلا موفّق شدم؛ چنان که الآن این جا هستم و سایر حوایجم هم بحمد اللّه برآورده شد، انتهی.


0 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

Avatar placeholder

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *