آقای علی ربانی خلخالی در کتاب چهره درخشان قمر بنی هاشم (ج ۱ ص ۴۱۹) از آقای حاج سید محمدتقی حشمتالواعظین طباطبائی قمی، داستانی را به نقل از آيت الله العظمى مرعشى نجفى رحمه اللّه چنین نقل میکند (با کمی ویرایش): يكى از علماى نجف اشرف،كه مدتى به قم آمده بود، براى من چنين نقل كرد كه من مشكلى داشتم. به مسجد جمكران رفتم و درد دل خود را به محضر حضرت بقية الله، حجة بن الحسن العسكرى، امام زمان، عجل الله تعالی فرجه الشریف، عرضه داشتم و از وى خواستم كه نزد خدا شفاعت كند تا مشكلم حل شود.
براى اين منظور مكرر به مسجد جمكران رفتم، ولى نتيجهاى نديدم. روزى هنگام نماز دلم شكست و عرض كردم:
مولا جان! آيا جايز است كه در محضر شما و در منزل شما باشم و به ديگرى متوسّل شوم؟ شما امام من مىباشيد. آيا زشت نيست با وجود امام، حتى به علمدار كربلا، قمر بنی هاشم، عليه السّلام، متوسّل شوم و او را نزد خدا شفيع قرار دهم؟!
از شدّت تأثّر بين خواب و بيدارى قرار گرفته بودم. ناگهان با چهرۀ نورانى قطب عالم امكان، حضرت حجة بن الحسن العسكرى، عليه السّلام، مواجه شدم.
بدون تأمّل به حضرتش سلام عرض كردم.
حضرت با محبّت و بزرگوارى جوابم را دادند و فرمودند:
نه تنها زشت نيست و نه تنها ناراحت نمىشوم به علمدار كربلا متوسل شوى، بلكه شما را راهنمايى هم مىكنم كه به حضرتش چه بگويى. چون خواستى از حضرت ابوالفضل عليه السّلام حاجت بخواهى، اين چنين بگو: يا ابا الغوث ادركنى؛ اى آقا پناهم بده.
پاورقی
این داستان به نقل از کتاب فوق در کتاب توجّهات ولى عصر به علماء و مراجع (ص ۱۶۰) و به نقل از کتاب اخیر در کتاب میر مهر، جلوههای محبت امام زمان علیه السلام (ص۱۱۶) نیز نقل شده است.
تصویر به کاررفته ظاهرا از امیرعلی خدابنده است.