داستان تشرفی که در ادامه میآید را (ظاهرا) آقای شیخ حسین یوسفی نقل کردند.
یکی از علما، حدود پنجاه سال پیش، میگوید من در شب نیمه شعبانی، در حرم امام حسین سلام الله علیه بودم. دو متری ضریح یک آقایی را دیدم در سن حدود چهل سالگی که ایستاده است و با خدا به طرز عجیبی مناجات میکند. من رفتم یک نگاهی به او کردم. زیرچشمی یک نگاهی به من کرد که از نگاه او مهر و عطوفت میبارید و یک لبخند ملیحی در چهره من زد. با اینکه من خودم از علماء بزرگ شیعه بودم و همه مرا احترام میکردند، تا او به من نگاه کرد هیبتی از او در من ایجاد شد که سرم را پایین انداختم. نتوانستم در نگاه کردن به او ادامه دهم.
اوصاف ظاهری
بار دوم برگشتم یک نگاه کردم، دیدم این بار یک لبخندی به من زد که دندانهای ثنایای او آشکار شد و خیلی دندانهای سفید قشنگی داشت. این بار دیگر شروع کردم همین طور نگاه کردن و قیافه او را انداز و برانداز میکردم. دیدم محاسنی دارد مشکین و به هم پیوسته و ابروانی به هم پیوسته. محاسنش مشکین که روی صورتش را فقط پوشانده بود. بینی کشیده شده، پیشانی بلند، اندام متناسب با هم. ولی در عین حال مهر و عطوفت از چهره او می بارید.
دعاهای عجیب
یک وقت دیدم دستهای خودش را این گونه، یک مقدار پایینتر از صورتش، بدون اینکه دستهایش را به هم چسبانده باشد به طرف آسمان، بالاسر امام حسین قرار داده و دارد برای مؤمنین دعا میکند. همینطور که دعا میکرد، مثل اینکه تمام زوار قبر امام حسین را میپایید و از نگاه به آنها خوشحال بود. یک نگاهی به آنها میکرد، مثل صاحبی که به اولاد خود، یک امامی که به رعیت خود نگاه میکند. این گونه به آنها نگاه میکرد و برای آنها دعا میکرد.
من دقت کردم. دیدم دعاهایش هم دعاهای عجیبی است. از جمله دعاهایش این بود:
اللهم احم حوزتهم و سدد خطوتهم و شدد صولتهم إنك القوى العزيز
خدایا از حوزه شیعیان حمایت کن. گامهای آنها را در شیعه بودن استوار گردان. صولت و عظمت و شوکت آنها را بیشتر کن که تو هم قدرت داری. هم عزیز و کمیابی. [پانوشت را ببیبنید]
باز دعای دیگری دیدم برای آنها میکند. عرضه میدارد به درگاه خدا:
اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْمُؤْمِنَاتِ اَلْأَحْيَاءِ مِنْهُمْ وَ اَلْأَمْوَاتِ
دعای دیگری کرد:
اللهم شاف مرضاهم اللهم عاف مبتلاهم
خدایا شیعیان مریض را شفا عنایت کن. شیعیان مبتلا را از بلا عافیت و نجات عطا کن. تا اینکه رسید به این دعا:
اللهم سودهم
سودهم یعنی چه؟ بعد فکر کردم دیدم از لغت سیادت میآید. سودهم یعنی خدایا مومنان و شیعیان را آقای همه عالمیان ساز.
اللهم سودهم اللهم أيدهم اللهم سددهم
خدایا شیعیان را تایید کن. خدایا شیعیان را آقای همگان ساز.
خدایا این کیست؟ من شروع کردم همراه او دعا کردن. گویا داشت به من که عالم بزرگ شیعه بودم یاد میداد چگونه به فکر مومنین و مومنات باش. چگونه از حریم شیعیان دفاع کن.
او که بود؟
بعد میگوید من رها کردم دعا و زیارت را. از حرم خارج شدم، رفتم در صحن. حدود بیست دقیقه این آقا فقط در ذهن من بود:
خدایا این چه بزرگواری بود که من حرمت او را نگه میداشتم با اینکه خودم عالمی هستم. همه مردم حرمت مرا نگه میدارند ولی او که بود که من بیاختیار حرمت او را نگه می داشتم.
به همین شکل مشغول فکر بودم تا اینکه به یکی از کسانی که در علم احضار ارواح و علوم عجیبه و غریبه دستی داشت، مراجعه کردم و سؤال کردم او چه کسی بوده است.
او تعبیرش این بود—حالا با جفر بود با هر علمی بود در آورد— گفت
او رب الشيعة است.
من اول تعجب کردم که رب الشيعة یعنی چی؟ بعد فکر کردم با قرآن و روایات صادر شده از ائمه در ذیل آن آیات همخوانی دارد
وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا
رب الأرض فرمود یعنی امام الأرض. یعنی مربی همه مؤمنان. یعنی کسی که در نظام تکوین و تشریع دخالت دارد. فهمیدم او کسی جز مولایم صاحب الزمان صلوات الله علیه نبوده است و خواسته است به من بیاموزد که چگونه از حریم شیعه، با دعاهایش، آن هم تحت قبه منوره سیدالشهداء که دعا مستجاب است، دفاع کنم.
پانوشت
معنای ربّ
معنای لغوی کلمه ربّ ظاهرا مربی نیست بلکه مالک است. فیروز آبادی در القاموس المحیط میگوید:
رب هر چیزی، مالک و مستحق او یا صاحب اوست. رَبُّ كُلِّ شَيْءٍ: مالِكُهُ ومُسْتَحِقُّه، أو صاحِبُهُ. الجمع: أرْبابٌ ورُبُوبٌ.
(صاحب در اینجا ظاهرا به معنای همراه باشد که معنای اصلی آن در زبان عربی است.) برخی معنای ربّ را شامل اصلاح و تدبیر هم دانسته اند.
ظاهرا رب به طور مطلق، یعنی بدون اضافه شدن به کلمه دیگری، برای غیر خدا به کار نمیرود. چنان که فیروز آبادی هم به این مطلب اشاره دارد:
الرَّبُّ، باللامِ، لا يُطْلَقُ لِغَيْرِ اللَّهِ عَزَّ وجَلَّ.
اما به صورت مضاف به کلمه دیگر، در مورد غیر خدا هم استفاده میشود. مثالهای فراوانی در زبان عربی برای این نحوه استفاده از کلمه ربّ وجود دارد. به عنوان نمونه:
- از قرآن: أَمَّا أَحَدُكُمَا فَيَسْقِي رَبَّهُ خَمْرًا
- در داستان حمله اصحاب الفیل به کعبه، جناب عبدالمطلب به ابرهه فرمود: أَنَا رَبُّ اَلْإِبِلِ وَ إِنَّ لِلْبَيْتِ رَبّاً سَيَمْنَعُهُ مِنْكَ. یعنی من مالک و صاحب شترها هستم و این خانه (کعبه) هم صاحبی دارد که آن از (گزند) تو حفظ میکند.
- ربُّ البيت (یا رَبُّ الدَّار) در شعر إذا كان ربُّ البيت بالدُّفِّ ضاربًا … فشيمة أهل البيت كُلِّهم الرَّقصُ.
- رب الأرض در روایت ذکر شده در متن.
رب الشيعة که در این داستان آمده است هم ظاهراً از همین قبیل است.
معنای عزیز
در عبارت إنك القوى العزيز، کلمه عزیز در متن به کمیاب معنا شده است. عزیز ظاهرا در اینجا به معنای الغالب الذي لا يُقهر است یعنی کسی که بر هر چیز غلبه (برتری، پیروزی) دارد و چیزی نمیتواند او را مغلوب و مقهور کند. از جمله معانی مشابه الْمَنِيعُ القَادِرُ الَّذِي لاَ يُعْجِزُهُ شَيْءٌ و نیز قوی و شدید است.
از معنای دیگر عزیز بیمانند (الذي لا مثل له) و نیز نفیس و گرانبها است.
0 دیدگاه