آقای وحید خراسانی در دیدار آیة الله وحید خراسانی مد ظله با جمعی از مبلغین در آستانه محرم ۱۴۳۴ (۲۰ آبان ۱۳۹۱) چنین فرمودند:

… امروز این وساوس زیاد شده؛ مناقشه در گریه، در نوحه سرایی، در سینه زنی. این از بزرگترین علائم غضب خداست. آنچه این مملکت را حفظ می کند، فقط و فقط عاشورا است و فاطمیه. این دو روز، حافظ است.

این قضیه ریشه دار است. قضیه ای است مفصل. ما آن وقتی که بحث مرحوم میرزا [مهدی] می رفتیم، دکتر شیخ حسن خانی بود؛ مرحوم آ شیخ علی اکبر نوغانی به من گفت که او قضیه ای دارد. قضیه اش مفصل است و حالا وقتش نیست. خلاصه‌اش این است.

آن زمان، قبل از آمدن رضا خان، روس ها آمده بودند ایران. او دکتر بوده است در آن لشگر که رفته اند برای مقابله با روس ها. گفت قضیه اش این است:

یک روز همچنان که من نشسته بودم در مطب، و جایی که معالجه می کردم سربازها را، یک سربازی آمد؛ امّا این سرباز غیر از بقیه بود.

من نگاه کردم، دیدم پیشانی اش اثر سجده دارد. خلاصه قیافه، قیافۀ معمولی نبود.

گفت من تیر خورده ام، آمده ام تیر را بیرون بیاوری.

گفتم این که بازیچه نیست. تیر بیرون آوردن، باید مدتی آماده کنیم بدنت را. بعد هم بی هوشت کنیم. بعد بشکافیم، تیر را بیرون بیاوریم.

بیهوشی لازم نیست

گفت اینها را نمی خواهد، من خودم، خودم را بی حس می کنم؛ بعد خودم هم خودم را به هوش می آورم.

گفت ما متحیر ماندیم.

خوابید روی تخت. یک نگاهی به سقف کرد؛ آن قدری که ما شنیدیم گفت:

بسم الله النور بسم الله النور النور بسم الله نور على نور.

بعد بقیه اش را آهسته گفت، دیگر نفهمیدیم. نگاه کردیم، دیدیم بدن اصلاً روح در آن نیست؛ مثل چوب خشک است.

شروع کردیم به جراحی؛ تیر را در آوردیم؛ بخیه زدیم؛ بعد کنار رفتیم. یک وقت دیدیم چشمها را باز کرد؛ باز همان کلمات را گفت؛ برخاست نشست.

ما متحیر ماندیم؛ این کیست؟! این چیست؟!

پرسیدیم تو کی هستی؟ از کجایی؟

گفت من اسمم حسین.

گفتم: از کدام منطقه ای؟

گفت: از ساوجبلاغ.

پرسیدیم: چه مذهبی داری؟

گفت: حنفی.

بعد فهمیدیم که مراد از حنفی یعنی ملة ابراهیم حنیفا؛ بعد فهمیدیم. رفت.

دو سه روز دیگر باز آمد. مراجعه ای کرد؛ پینه ها را باز کردیم و بعد پرسیدیم

”تو چکاره ای؟ تو سرباز نیستی! معمایی هست.“

من از زبانم در آمد، گفتم ”شما از اصحاب امام زمان هستید؟“

تا این را گفتم بدنش لرزید؛

آن هفت نفر

گفت ”این چه غلطی است می کنید؟ ما کجا، او کجا! او کسی است که هفت نفر، فقط، می توانند او را ببینند؛ ما با آن هفت نفر مربوط هستیم.

شاهد، این کلمه است—قضیه مفصل است—گفت ”ما با آن هفت نفر مربوط هستیم، من مأمور این منطقه ام.“

بعد ما گفتیم امام زمان چرا نظر به این مملکت نمی کند که این مردم این جور گرفتار روس ها شده اند.

گفت ”امام زمان دل خوشی از این مملکت ندارد—آن هم آن زمان، حالا چه خبر است؟

بعد گفت فقط عنایتی که دارد برای خاطر عاشورا است.

عاشورا این است.

سعی کنید مردم را به عظمت عاشورا، به عزاداری آشنا کنید؛ بفهمانید به مردم قضیه چه بود! بکی علیه ما یری و ما لا یری. آنچه دیدنی است، آنچه نادیدنی است، همه بر حسین بن علی گریه کردند. عنایتی که امام زمان دارد، به برکت این بوده. عظمت عاشورا را بفهمانید به مردم.

یک نهیب

بعد گفتم بالاخره شما به وسیله آن کسانی که مربوط هستید، از حضرت بخواهید که این مشکل را حل کند.

گفت این که امام زمان نمی خواهد!

از جا حرکت کرد، گفت بروید.

با یک نهیب گفت بروید. این کلمه را قبل از ظهر گفت. عصر شد، ما دیدیم در آن قشون روس غوغایی است. همه به کار افتاده اند. اساس را جمع می کنند؛

پرسیدیم چه خبر است؟

گفتند تلگراف آمده است از تزار که فوری حرکت کنید.

حالا کسی که با آن هفت نفر مربوط است که آن هفت نفر با امام زمان مربوط هستند، یک نَفَسش این غوغا را می کند. اینها را خوب به مردم بفهمانید.

ان شاءالله همۀ شما این راه را ادامه بدهید؛ قرآن را هیچ روز ترک نکنید، بخوانید و به خود آن حضرت هدیه کنید. به هر جا هم که رفتید به باسوادها این سفارش را بکنید؛ بی سوادها هم سوره توحید را بخوانند مکرر و به آن حضرت هدیه کنند. به این وسیله عنایت او ان شاءالله شامل حال شما و همه مستمعین شما بشود. 

اللهم کن لوليک الحجة بن الحسن صلواتک عليه وعلی آبائه، في هذه الساعة و في کل ساعة وليا و حافظا و قائدا و ناصرا و دليلا و عينا حتی تسکنه أرضک طوعا و تمتعه فيها طويلا.

پانوشت

شرح مفصل‌تری از این داستان را آقای فائق نقل کرده‌اند.


1 دیدگاه

میرزای نایینی، ایران شیعه خانه ماست - تشرف · آگوست 6, 2023 در 11:01 ق.ظ

[…] تشرفی مرتبط داستان حسین ساوجبلاغی در جنگ ایران و روس را […]

دیدگاهتان را بنویسید

Avatar placeholder

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *