میرزای نوری در کتاب نجم ثاقب در حکایت ٢٨ از سید مرتضی نجفی داستانی را نقل می‌کند که متضمن اهمیت حضور قلب در نماز است. میرزای نوری پس از ستودن راوی به صلاح و سداد از قول او چنین می‌نویسد:

گفت در مسجد کوفه بودیم با گروهی که در میانشان یکی از علمای معروف نجف بود. من بارها نامش را پرسیده بودم، اما او آن را آشکار نمی‌کرد، چون محل هتک ستر و افشای سر بود.

گفت چون وقت نماز مغرب شد، شیخ نزد محراب برای نماز نشست. جماعت هم مشغول آماده شدن برای نماز شدند. برخی کنار شیخ نشسته، برخی در حال اذان و برخی در حال وضو. در آن زمان در مکانی که به تنور معروف است، آب کمی بود که از قناتی خرابه می‌آمد. و ما هنگام بازسازی مقبره هانی بن عروه، سرچشمه آن را دیده بودیم. نردبانی که به سمت آن آب پایین می‌رفت تنگ و خراب بود و اجازه حضور بیش از یک نفر را نمی‌داد.

شخصی در حال وضو

من به آنجا رفتم و خواستم پایین بروم که شخصی جلیل را دیدم، در هیات اعراب (بادیه‌نشینان) که کنار آب نشسته، وضو می‌گرفت در حالی که در نهایت وقار و آرامش و طمانینه بود. من عجله داشتم که مبادا جماعت را از دست بدهم. کمی ایستادم، اما دیدم او مثل کوهی است که چیزی او را حرکت نمی‌دهد. درحالی که نماز برپا شده بود، به او چیزی گفتم به این معنا که‌:

مثل اینکه نمی‌خواهی با شیخ نماز بخوانی؟

با این کلام قصد داشتم که تعجیل کند.

گفت نه.

گفتم چرا؟

گفت چون او شیخ دخنی است.

نفهمیدم منظورش چیست. ایستادم تا وضویش را تمام کرد. پس بالا آمد و رفت. من پایین رفتم، وضو گرفتم و نماز خواندم.

شیخ دخنی

چون نماز تمام شد و مردم پراکنده شدند، در حالی که قلب و چشم مرا هیات و سکون و کلام او پر کرده بود، آنچه دیده و شنیده بودم برای شیخ تعریف کردم. پس حالش و رنگش تغییر کرد و با حالی پریشان به فکر فرو رفت. پس گفت:

حضرت حجت علیه السلام را درک کرده‌ای و نشناختی. به چیزی خبر داده که جز خدا از آن اطلاع نداشت. بدان که من امسال دخنه کاشتم در رحبه، که محلی است غرب دریاچه کوفه، و محل خوف و خطر است از جانب اعراب بادیه که در آنجا تردد می‌کنند. چون برای نماز برخواستم و داخل نماز شدم، فکرم به کشت دخنه رفت. نگرانش شدم و شروع کردم به فکر درباره آن و آفاتش.

این خلاصه‌ای بود از آنچه از او شنیدم بیش از بیست سال بیش از این تاریخ. از خدا طلب آمرزش می‌کنم برای زیاد و کم در بعضی ازکلمات آن.

تکمله

دخنه همان ارزن است.

“وضو می‌گرفت در حالی که در نهایت وقار و آرامش و طمانینه بود” در روایات إِسْبَاغُ اَلْوُضُوء مدح شده است که به معنای اکمال، اتمام، اطاله یا مبالغه در وضو است. در روایتی در مسائل علی بن جعفر آمده است که امام کاظم علیه السلام بَطِيءَ اَلْوُضُوءِ بود.

“در مکانی که به تنور معروف است” ظاهرا اشاره است به این روایت که

مسجد كوفان فيه فار التنور و نجرت السفينة.

الرُّحْبُ بالضم: السَّعةُ یعنی وسعت و گستردگی. الرَّحْبُ، بالفتح، و الرَّحِيبُ: الشيء الواسِعُ، تقول منه: بلد رَحْبٌ ، و أَرضٌ رَحْبةٌ … رَحَبةُ المسجِد و الدارِ ، بالتحريك ساحَتُهما ومُتَّسَعُهما. قال سيبويه رَحَبةٌ و رِحابٌ، كرَقَبةٍ و رِقابٍ، و رَحَبٌ و رَحَبات. الأَزهري، قال الفراءُ: يقال للصَّحْراءِ بين أَفْنِيَةِ القوم و المَسْجِد : رَحْبةٌ و رَحَبةٌ؛ و سميت الرَّحَبةُ رَحَبةً، لسَعَتِها بما رَحُبَتْ أَي بما اتَّسَعَتْ. يقال: منزل رَحِيبٌ و رَحْبٌ. [لسان العرب]

خلاصه الرَّحْبَةُ به معنای زمین وسیع، رَحْبةُ المكان یا رحبة المسجد به معنای صحن و ساحت مکان یا مسجد است.

رحبه در این داستان ظاهرا غیر از رحبه معروف کوفه است که در ماجرای رحْبه (مُناشَدَه رحبه) ذکر شده است. رحبه معروف ظاهرا فضایی باز روبروی مسجد کوفه بوده که در آن اجتماعات و سخنرانی ها برگزار میشده است [شاید هم همان صحن مسجد کوفه باشد]. در ماجرای رحْبه امیرالمومنین از صحابه پیامبر که در غدیر حاضر بودند خواستند که در حضور مردم به آنچه در ان روز از پیامبر شنیده بودند شهادت دهند. ماجرا را علامه امینی در الغدیر ج ۱ ص ۱۶۶ نقل کرده‌اند. برای مقاله مفصلی درباره یوم الرحبه اینجا را ببینید. در این مقاله اشاره ای به مناطق دیگری که در اطراف کوفه رحبه نامیده شده نیز اشاره شده است.


0 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

Avatar placeholder

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *