آقای سید ابوالحسن مهدوی در مقاله حکایت دیدار (مجله موعود، مهر ۱۳۸۷، شماره ۹۲، صفحه ۵۸) داستانی را از زندگی سید کریم کفاش نقل میکنند. ایشان معروف بود به اینکه مکرر خدمت امام زمان رسیده است. حکایت مذکور، شرح واقعهای است که در آن سید کریم کفاش توسط صاحب خانه جواب میشود و ناچار میشود که اثاث خانه خود را کنار کوچه بگذارد و همان جا با خانواده به سر ببرد. در این احوال، طبق نقل، مورد عنایت ولی عصر قرار میگیرد.
آقای سید محسن خرازی نیز در کتاب روزنههایی از عالم غیب (صفحه ۳۵) این داستان را به اختصار نقل کردهاند. در ادامه ابتدا نقل آقای مهدوی و سپس نقل آقای خرازی با اندکی ویرایش و تصرف آمده است.
نقل سید ابوالحسن مهدوی
مرحوم سیّد کریم اهل دنیا نبود؛ حتی خانه مسکونی نداشت؛ تنها راه درآمدش کفّاشی و پینهدوزی بود. او مدّتی در تهران در کوچه غریبان، در منزل یکی از بازاریها (به اجاره نشینی) زندگی می کرد. با اینکه صاحبخانه رعایت حال او را می کرد، امّا نمیدانست که مستأجر او چه انسان بلندمرتبه و بزرگواری است.
بالاخره پس از اتمام زمان اجاره به او می گوید: آقا سیّد کریم! اگر ممکن است منزل ما را با کمال معذرت تخلیه کنید، چرا که خودمان بدان نیازمندیم.
سپس به او ده روز مهلت میدهد که منزل دیگری برای خود تهیّه کند. سیّد در ده روز به هر دری میزند، جایی پیدا نمیکند؛ چون دارای زن و چند فرزند بود و صاحبخانهها به خانوادههای بدون کودک یا کم تعداد، خانه اجاره می دادند.
سرانجام کار به جایی می رسد که صاحب منزل میگوید:
«آقا سیّد! دیگر راضی نیستم در منزلم بمانی».
گوشه کوچه
سیّد کریم هم با شنیدن این جمله به ناچار اثاث منزل خویش را جمع میکند. در گوشهای از کوچه پردهای میکشد و در سرمای زمستان، کرسی میگذارد و خانواده خویش را در آنجا پناه میدهد، تا خانهای بیابد.
در شدت ناراحتی و غصه بود و در افکار خودش غوطهور که چه باید کرد. ناگاه متوجه میشود، حضرت ولی عصر، امام زمان—علیه السلام—نزدیک میشوند. سیّد کریم فوری به نزد آن حضرت میرود و عرض اخلاص و ارادت مینماید.
آن حضرت میپرسند: ”سیّد کریم! چه میکنی؟“
میگوید ”سرورم! خود میدانید.“
آن گرامی میفرمایند ”دوستان ما باید در فراز و نشیبها شکیبا باشند. اجدادمان مصیبتهای زیادی کشیدهاند.“
سیّد کریم میگوید ”درست است، خاندان پیامبر در راه خدا هر گونه رنج و فشار و آوارگی و زندان و شهادت و اسارت دیدهاند، امّا خدای را سپاس که مصیبت اجارهنشینی ندیدهاند که در فصل زمستان رانده شوند.“
حضرت تبسّمی نموده و جملاتی به این مضمون میفرمایند ”آری! امّا مهم نیست، نگران نباش، درست میشود؛ ما ترتیب کارها را دادهایم. من میروم؛ پس از چند دقیقه مسئله حل میشود؛“ و میروند.
گشایش
آن گاه به فاصله چند دقیقه، مرحوم حاج سیّد مهدی خرازی که از تجّار خوب تهران و اندکی هم به عظمت معنوی آقا سیّد کریم آشنا بود، از راه میرسد. وقتی آقا سیّد کریم را آنجا میبیند غرق در تعجّب میشود.
میگوید ”من شب قبل حضرت ولی عصر—علیه السلام—را در خواب دیدم، ایشان به من فرمودند فردا صبح فلان منزل را به نام سیّد کریم میخری و در فلان ساعت او در فلان کوچه نشسته، میروی و کلید منزل را به او میدهی.
من ازخواب بیدار شدم. ساعت ۸ صبح به سراغ منزل رفتم. دیدم صاحب آن خانه میگوید: چون مقروض بودم، دیشب متوسّل به حضرت بقیة الله ـ ارواحنا فداه ـ شدم که این خانه به فروش برسد تا من قرضم را بدهم.
من خانه را که در بازارچه علی شهریاری بود خریدم و کلیدش را گرفتم. وقتی خدمت مرحوم سیّد کریم رساندم که تازه حضرت صاحب الزمان—علیه السلام—تشریف برده بودند.“
کلید خانه را تحویل سیّد کریم داده و او را به خانه جدید میبرد.
تکمله
یکی از نکات جالب در این داستان—همانطور که آقای مهدوی در مقاله مجله موعود اشاره کردهاند— توجه امام عصر به حل مشکل دوستان خود است پیش از آن که آنها به فکر درخواست بیفتند.
حضرت در این داستان، علاوه بر سید کریم، مشکل شخص مقروض را هم حل کردند؛ سید مهدی خرازی را هم واسطه خیر قرار دادند؛ او را هم با دیدن خواب مورد عنایت قرار دادند. یعنی با یک تیر (حداقل) سه یا چهار نشان!
جمله ”اجدادمان مصیبتهای زیادی کشیدند“ اشاره به سیادت سید کریم هم دارد.
نکات دیگری هم در مقاله مجله موعود تذکر داده شده که خواندنی است.
نقل سید محسن خرازی
حجّه الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ احمد مجتهدی تهرانی نقل کردند که مرحوم آیت اللَّه حاج شیخ جواد خندقآبادی فرمودند که:
مرحوم سید عبدالکریم کفّاش—نوّر اللَّه مرقده—اجاره نشین بود. روزی صاحبخانه ایشان را جواب کرد. وی بلافاصله اسباب و اثاثیه خود را از منزل بیرون آورده و در کنار کوچهای گذارده بود و از این بابت بسیار نگران به نظر میرسید.
در همان حال خدمت امام زمان—ارواحنا فداه—مشرّف میشوند. مرحوم آقا سید عبدالکریم می گوید:
حضرت به من فرمودند: صابر باش.
عرض کردم: چَشم! اما مصیبت اجاره نشینی مصیبتی است که شما خانواده گرفتار آن نشدهاید.
آقا فرمودند: برای تو منزل فراهم می شود.
چیزی نگذشت که برخی از اهل خیر برای او منزلی خریدند و خیال ایشان از این جهت آسوده گردید.
0 دیدگاه