آیت الله سید علی حسینی میلانی در کتاب جواهر الکلام فی معرفه الامامة و الامام (ص ۴۳۶)، داستان دستگیری امام زمان از شخصی غیر مسلمان از اهالی هند را نقل میکنند. در نقل ایشان شخص مذکور بت پرست و در نقل یکی از خطبای معاصر دارای مذهب سیک ذکر شده است (با فرض اینکه هر دو داستان به یک واقعه اشاره کنند.)
آقای میلانی داستان مذکور را در انتهای کتاب، در پاسخ اشکالی از تفتازانی نقل میکنند به این مضمون که شایسته است امام برای یاران خود که در راه محبت او روح و مالشان را بذل می کنند، ظاهر شود؛ در حالی که نزد شیعیان، از او [یعنی امام زمان علیه السلام] چیزی جز اسم وجود ندارد. آقای میلانی به این داستان استناد میکنند بر اینکه الطاف امام زمان نه تنها شامل حال شیعیان میشود، بلکه گاه منکران ولایت ائمه و حتی کفار نیز از الطاف حضرت بهرهمند میشوند.
ما ابتدا نقل کتاب آقای میلانی را میآوریم و سپس نقل شفاهی مذکور را که طبق کلام گوینده، مستند به نقل مکتوبی است که ایشان در کتابی دیدهاند. این نقل مکتوب باید غیر از نقل کتاب آقای میلانی باشد چون جزئیات آن بیشتر است.
تشرف هندی به نقل از آیت الله میلانی
مرحوم والد آیت اللّٰه سید نورالدین حسینی میلانی —رحمة الله عليه—از یکی از علمای شیعه در هند به نام سیّد فرزند علی نقل میکند که روزی یک فرد بت پرست که شخصیتی داشت، به من گفت:
«مرا به قتل متهم کردهاند. تلاشهای فراوان من نیز در روند پرونده مؤثر نشد و قرار است حکم اعدام روز دوشنبه اجرا شود. اکنون از همه جا ناامید گشته، نزد شما آمدهام. آیا شما می توانید به من کمک کنید؟»
سید میگوید: با خودم فکر کردم که هر چند او بت پرست است، امّا همۀ خلایق از نعمت وجود امام زمان برخوردارند. این شخص نیز به برکت وجود امام زمان علیه السلام موجود و از رعایای آن حضرت محسوب است. لذا به وی گفتم:
صبح روز جمعه لباس تمیزی بر تن کن و به قبرستان مسلمانان برو و صدا بزن:
«یا ابا صالح المهدی!»
چرا که به اعتقاد ما چنان چه مردم در مشکلات به ایشان متوسل شوند، نتیجه می گیرند. تو نیز به آن حضرت متوسل شو؛ شاید نتیجه بگیری.
نتیجه توسل
سید از قول شخص یاد شده می گوید: من این کار را انجام دادم. شخصی نزد من آمد و فرمود:
مشکل تو چیست؟
مشکلم را گفتم و عرض کردم: سید فرزند علی مرا راهنمایی کرد که به شما توسل جویم.
آن جناب پس از شنیدن مشکل من فرمود: «مشکل تو حل شد؛ نگران نباش!»
عرض کردم: اگر با وجود غیر مسلمان بودن و عدم معرفت من نسبت به شما مشکل مرا حل کردید پس چرا گرفتاریهای مسلمانان معتقد به خود را حل نمی کنید؟
ایشان فرمودند: اگر مسلمانان، با این حال که تو داری و حاجت خود را خواستی، حاجت خویش را از ما بخواهند، مشکل آنان را نیز حل خواهیم کرد.
پس از این جریان شخص یاد شده روز دوشنبه در دادگاه حاضر شد و قاضی حکم تبرئه وی را صادر کرد. او گفته: من اصلاً علت تغییر حکم را نفهمیدم و در حالی که پول فراوان و وکلای بسیار در حل مشکل من کارساز نشد، توسل به امام شما مشکل مرا حل کرد و قاضی به یکباره از حکمش برگشت و مرا تبرئه کرد!
تشرف هندی به نقل از یکی از خطبای معاصر
نقل یکی از خطبا با کمی ویرایش چنین است: خیلی سریع میگویم. یک روز بشود این را مفصلا در مجلس بگویم. کتاب هم چاپش کرده است. طرف سیکاست (یعنی سیک است ظاهراً). هندی است. جرمی به پایش خورد. هر کاری کرد، نتوانست رفع اتهام کند. حکم اعدام برایش بریدند. ثروتمند بود. نصف ثروتاش را خرج کرد که رفع اتهام کند، نتوانست. یکی بهش پیشنهاد داد گفت
فلانی! من میبینم یک عده در محلهمان هستند که یک وقتهایی مریضاند، مشکل دارند، یک آن، خوب میشوند. بهشون میگویم چه طور شد؟میگویند اماممان شفایمان داد. به برکت دعای اماممان، نگاه اماممان.
آدمی هم که نزدیک مرگش است، دست از هر جا بگیرد، بند میکند. با اینکه شیعه هم نبود، رفت، تحت حفاظت مأموران هندی، در خانه بزرگ شیعیان هندوستان در آن منطقهای که آدرس دادند. جریان را گفت.
گفت من اتهام به پایم خورده است. بیگناهم خیلی هم خرج کردم، نتوانستم رفع اتهام کنم.
بزرگ شیعیان آن منطقه گفت من که نمیتوانم برایت کاری کنم. یک آقایی دارم که خودمان هم وقتی گفتار میشویم او را صدا میزنیم. او آبرودار است. امتحانش را هم پس داده است. این قدر گرفتار بین ما بوده است که تا صدایش زدهاند جواب داده است.
گفت میشود این آقای شما را دید؟
گفت نه. یعنی نمیدونم. شاید هم بشود.
چکار کنم؟
گفت برو در قبرستانهای شیعیان.
علتش را هم این نقل میکنند که آنجا حرمی، امام زاده ای نبوده است. گفته یک جایی باشد که منتسب به شیعیان باشد. فقط به فکر آن بزرگ شیعه زده که قبرستانهای شیعیان است که شاید، بهرحال، زمینش یک جور دیگری باشد، در آن منطقه هندوستان با آن همه ادیان خرافی.
برو در قبرستان شیعیان بنشین! همینی را که به تو میگویم صدا کن. همین اسم را بگو. اگر بخواهد، او را میبینی. اگر هم که نخواهد، دیگر هیچ.
چی بگم آقا، بگو! یادم بده!
برو آنجا فقط بگو یا صاحب الزمان! یابن الحسن!
توسل
آمد در قبرستان نشست. نقل است، کتابش را خودم داشتم. در کتاب چاپ شد. صدا کرد. پنج ساعت نشست یک ریز گفت یا صاحب الزمان! چیز دیگر هم بلد نبود. اسمهای دیگر مولا را هم بلد نبود. فقط میگفت يا صاحب الزمان!
چند ساعت حضرت را صدا زد. دید خبری نشد. بلند شد–آدمی که اصلاً خداپرست نیست–نگفت مثلا یک چیزی، یک چرتی، به ما گفت بزرگ این منطقه. نه! گفت شاید امامشان نمیخواهد من ببینمش. شاید لیاقت ندارم. آمد از قبرستان بیرون برود.
یک دفعه دید کسی صدایش زد وایستا!
میگوید سرم را برگرداندم. فقط نور میدیدم.
چه کارم داری؟
فهمیدم خودش است.
گفتم آقا یک اتهامی به پای ما خورده است. من شما را نمی شناسم کی هستید. آدرس شما را به من دادهاند. گفتند شما گرهگشایید. نصف ثروتم را خرج کردهام، به نتیجهای نرسیدهام. اگر کمکم کنی، همه ثروتم مال شما.
دیدم یک نگاهی انداخت. دیدم نور، توی نور میشکست. عین عبارت است. میگوید به دلم افتاد که دارد لبخند میزند،
ما به پول شما احتیاج نداریم. برو کارت حل شد.
یک سیکای هندی. میگوید خوشحال شدم. حرفش به دلم نشست. یقین کردم کارم حل شد.
گفتند برو ما حکم را عوض کردیم. فردا آزادت میکنند.
می گوید آمدم بروم بیرون. ایستادم. سرم را برگرداندم گفتم یک سؤالی ازت دارم.
گفت بگو!
گفتم من شما را نمیشناسم. ولی معلوم میشود خیلی بزرگید. من به شما اعتقاد نداشتم، کارم راه افتاد. چه طور است که شیعیان هندوستان اینقدر فقیرند؟ اینقدر بیچارهاند؟ در صورتی که مثل تو را دارند.
گفت من را نمی خواهند، چه کنم؟ آیا آنها هم مثل تو من را صدا زدند، کمکشان نکردم؟
1 دیدگاه
راه تشرف خدمت امام زمان - تشرف · آگوست 5, 2023 در 3:27 ب.ظ
[…] توسل هندی غیر مسلمان به امام زمان و دیدار حضرت […]