شیخ علی اکبر نهاوندی در العبقری الحسان از میرزا محمد علی اردوبادی [از معاصرین ایشان] حکایت تشرف میرزا حسن [فرزند حضرت قلی] ملقّب به امین الواعظین اردبیلی را از قول خود او چنین نقل می‌کند.

در حدود سال ۱۳۴۳ مشاهد مقدّسه عراق را زیارت کردم. نهایت مقصد و حاجتم در این مشاهد مقدّسه، تشرّف خدمت حضرت ولیّ عصر—عجّل اللّه فرجه—بود. پیوسته توشه برمی‌داشتم و به زیارت مراقد مطهّره نجف اشرف، کربلا، مساجد مبارکه، جامع اعظم کوفه، مسجد سهله و کاظمین مشرّف می‌شدم. عادتم این بود [و هست] که روز جمعه پس از غسل و بعد از ادای فریضه ظهر و عصر، در حرم مطهّر می‌ماندم و تا وقت نماز مغرب و عشا آن چه از مستحبّات روز جمعه وارد شده، ادا می‌کردم. سپس از حرم مطهّر بیرون می‌آمدم.

یک روز جمعه به حرم مطهّر جوادین علیهما السّلام مشرّف شدم. بالاسر مطهّر حضرت جواد علیه السّلام نشستم. تا وقت دعای سمات مشغول قرائت شدم. ساعت آخر روز، به جهت درک آن ساعت، ازدحام زیاد و جا تنگ شد. وقت هم تنگ گردید. یک ربع به مغرب مانده بود که با عجله مشغول خواندن دعای سمات شدم.

مردی وسیم و دعای سمات

ناگاه در کنار خود، مردی وسیم [خوش چهره]، زیبا، معمّم به عمّامه سفید با محاسن سیاه دیدم. معتدل القامه، معتدل اللّباس و المحاسن و بر گونه راستش خالی بود.

[دیدم] نزد من نشسته، به دعا خواندن من گوش می‌کند و مرا متوجه غلط‌هایی که می‌گفتم می‌کند. از جمله این که من خواندم:

وَ إِذَا دُعِيتَ بِهِ عَلَى اَلْعُسْرِ لِلْيُسْرِ تَيَسَّرَتْ

فرمود ”چرا فعل را مؤنّث می‌خوانی، حال آن که در فاعل تأنیثی نیست؟“

گفتم ”به جهت رعایت مجانست با ما قبل و ما بعدش، چون افعال در آن‌ها مؤنّث است.“

فرمود ”این مطلب غلط است.“

سپس گفت ”مقصود ازراء [عیب‌جویی و تحقیر] و ایراد به تو نبود. خواستم بدانی؛ چون تو اهل علمی.“

از او تشکّر کردم که ناگاه برخاست. در قلبم افتاد که ببینم این، با این اوصاف، کیست؟ و چگونه با این تنگی جا نزد من نشست [با این] که جا در حال نشستن بر من تنگ شده بود [یعنی پیش از نشستن او]؟

دعا را واگذاردم و به دنبال او برخاستم که جستجو کنم که او کیست. بسیار جستجو نمودم ولی او را نیافتم. بقیّه دعا را جز با اسف و اشک‌های جاری و ناله تمام نکردم.

رویا

پس از آن هر وقت متذکّر این قصّه می‌شدم، آه می‌کشیدم. تا آن که به وطنم برگشتم و این قضیّه را فراموش کردم.

بعد از سه سال یا نزدیک سه سال، شبی در عالم رؤیا دیدم در حرم مطهّر کاظمین علیه السّلام مشرّفم و حضرت جواد علیه السّلام نشسته اند و آن حضرت اسمر اللّون [گندم‌گون] است. من مسایل مشکله را از آن حضرت سؤال می‌نمودم که آن ها را فراموش کرده‌ام.

از جمله عرض کردم که دائما در مشاهده مشرّفه به خدای تعالی اصرار می نمودم و به تو و اجدادت، ائمّه طاهرین علیهم السّلام، متوسّل بودم که مرا به دیدار ولیّ منتظرش—سلام اللّه علیه—مشرّف کند. ولی دعایم مستجاب نشد.

فرمود ”چنین نیست. تو دو مرتبه آن حضرت را دیدی؛ یک مرتبه در اوّل سفرهایت به مشاهد مشرّفه، در راه سامره و مرتبه دیگر در حرم کاظمین علیه السّلام، وقتی بالاسر نشسته بودی و دعای سمات می‌خواندی. شخصی که نزد تو نشسته بود—با آن صفاتی که به یاد داری و در فقره‌ای که می خواندی به تو ردّ نمود و اذا دعیت به للعسر تیسّرت و به تو فرمود، چرا فعل را مؤنّث می‌خوانی، حال آن که در فاعل آن تأنیثی نیست—آن امام زمانت بود.“

سپس بیدار شدم.

تکمله

  • در متن عبقری حسان، عبارت، ظاهرا ابتدا وَ إِذَا دُعِيتَ بِها … و سپس وَ إِذَا دُعِيتَ بِهِ … آمده که دومی صحیح است زیرا ضمیر هاء به اسم بر می‌گردد که مذکر است.
  • عبارت وَ إِذَا دُعِيتَ بِهِ عَلَى اَلْعُسْرِ لِلْيُسْرِ تَيَسَّرَتْ به همین نحو در مفاتیح نقل شده است و ایراد ذکر شده در متن وارد است. صحیح ظاهرا این است: وَ إِذَا دُعِيتَ بِهِ عَلَى اَلْعُسْرِ لِلْيُسْرِ تَيَسَّرَ. زیرا فعل به عسر برمی‌گردد که مذکر است.
  • معنی این می‌شود که [خدایا تو را می‌خوانم به اسم عظیم اعظم اجل اکرمت که … ] هنگامی که خوانده می‌شوی به آن بر سختی، برای آسان شدن، آسان می‌شود.
  • نمونه‌ای دیگر از تصحیح دعا توسط حضرت در تشرف علامه میرجهانی نقل شده است.

0 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

Avatar placeholder

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *