محدث نوری در اواخر كتاب دارالسلام (جلد ۴ صفحه ۴۴۴) از عالم جلیل سید محمد بن سید هاشم هندی حکایتی را نقل کرده كه او هم آن را از صاحب حکایت، سید محمد قاضی دزفولی، شنیده است. داستان مربوط است به مواجهه سید محمد قاضی با مردی جولا و انقلاب روحی که در اثر این برخورد برای او حاصل می‌شود.

سید محمد هندی چنین فرمود: حكایت نمود مرا ثقه معتمد سید محمد دزفولی قاضی و او از شاگردان شیخ مرحوم خاتم المجتهدین شیخ مرتضی انصاری بود، و پیش از آن نزد صاحب جواهر شاگردی می‌نمود.

او در میان علماء دزفول مبرز بود. حکم و قضاوت و تادیب و تعزیر می‌کرد. خمس را به اجبار (قهر) برای اهلش می‌گرفت و هم‌چنین سایر حقوق را. با این اینکه از طرف صاحب جواهر—تا آنجا که او خبر داشت—مجاز به این کار نبود، اما به نحوی از حیله (فریب) اجازه‌ای از شیخ (صاحب جواهر) در اواخر عمر او گرفته بود. این در حالی بود که شیخ در اواخر امر خود از دادن اجازات امتناع می‌کرد؛ حتی به کسانی که به لحاظ فضل بالاتر از افرادی بودند که پیشتر از جناب شیخ اجازه اجتهاد مطلق گرفته بود.

او [یعنی سید محمد قاضی] به من [یعنی سید محمد هندی] حیله را گفت [یا راجع به حیله گفت] و گفت که هیچ‌کس از مردم از این موضوع خبر ندارد.

مواجهه

گفت روزی وارد مسجد مهجوری شدم که مایل شدم در آن عمل [نماز] به جا بیاورم. دیدم مردی از جولاهای دزفول نشسته است، از یکی از دو دسته معروف که بینشان خونریزی و جنگ و دشمنی حیدری و نعمتی جریان داشت.

پس [آن مرد] به من گفت

عبد صالح را گول زدی و از او اجازه را گرفتی بدون اینکه بداند؛ و در منصب امامت نشستی در حالی که اهلش نبودی. همانا عذاب تو در جهنم هفتاد خریف است.

همچنین از چیزهایی خبر داد که از من پنهانی سر زده بود و جز خدا کسی نمی‪دانست؛ و نیز از بعضی اسرار قلبیه و ضمائر نفسیه مرا خبر داد و تفصیل آنها را آنطور که بود (علی واقع الامر) بیان کرد. فهمیدم که راهی به سوی به سوی واقع دارد. [ پس از منشأ علم به آن امور سوال نمودم.]

گفت كه مردی از رجال الغیب که از خادمان صاحب الامر هستند نزد او می‪آید. آنها چهل نفرند و بزرگ ایشان قطب است.

توبه

سیّد مذکور گوید: چون از او جدا شدم، به قبر امام‪زاده [معروف آن بلد] که … رفتم. آنجا بسیار گریه کردم و او را شفیع خود قرار دادم.

روز دیگر باز به آن مسجد رفتم، شاید هم‪نشین خود [آن مرد جولا] را بیابم. پس او را یافتم و چنین گفت

بشارت باد بر تو! امام‪زاده—و او نمی‪دانست که من به قبر او رفته‪ام— خدمت امام علیه السلام آمد و شفاعت تو را کرد. بسیار برایت التماس و طلب عفو کرد درحالی که امام ساکت بود و جوابی نمی‪داد.

پس قطب به آن رفیقی که [گاهی] پیش من می‪آید امر کرد [فأمر القطب صاحب الذي يأتيني] که [به من بگوید]:

اگر قبول می‪کنی که ذمّه خود را از هر مالی که از دیگری گرفته‪ای فارغ کنی، اگر چه مطابق واقع بوده باشد؛ و حاضر می‪شوی که خود را در معرض قصاص هر که امر به تعزیر او کرده‪ای قرار دهی، تا هر که خواست از تو بگیرد [انتقام خود را] و هر که بخواهد بگذرد؛ [در این صورت ما هم از تو خواهیم گذشت و توبه‪ات مقبول است و الا فلا].

پس من از دزفول به شوشتر آمدم و قریب چهارصد نامه به همه آنها [که حقی بر ذمه‏ من داشتند] فرستادم. به ایشان خبر دادم که من برای قصاص شدن آماده‪ام، برای هر که به من بنویسد و طلب قصاص کند؛ و هرچه از مال که در توان داشته باشم بر می‪گردانم؛ و تصمیم [جدی] دارم که آنچه که الان توانایی پرداختش را ندارم، وقتی که ممکن شد بپردازم. چون نامه‪های من به آنها رسید، بر حال من گریستند و نوشتند که ذمه‏ مرا بریء کردند [یعنی از من گذشتند]؛ و من با این حال به نجف برگشتم. 

­تکمله

  • با آنکه نامی از مسجد مورد نظر در روایت دارالسلام نیست، برخی آن را مسجد كج‏بافان می‪دانند.
  • برخی جولای مذکور در داستان را ملا محمدعلی جولا می‪دانند و حتی معتقدند که این دو با ملا قلی جولا در داستان سید علی شوشتری یکی هستند. برخی قائلند که اینها افراد مختلفی هستند.
  • منبع برخی از عکسها این گزارش تصویری از مسجد تاریخی کجبافان است.
  • این داستان به نقل از دارالسلام در کتاب العبقری الحسان، بساط ۴ عبقریه ۷ یاقوته ۱۹ (ج ۶ ص ۵۴۳)، نیز آمده است.
  • بین ترجمه کتاب عبقری و عبارات عربی دارالسلام اختلافاتی به نظر می‌رسد. ما سعی کردیم ترجمه دقیق‪تری از متن دارالسلام ارائه کنیم.
  • یکی از اختلافات عمده این است که درعبقری قطب و امام یکی گرفته شده‪اند، در حالی که از عبارت عربی دارالسلام چنین برمی‪آید که قطب، بزرگ (یا رییس) رجال الغیب است که خدّام امام‪اند.
  • در عبارت کتاب عبقری این‌ طور است ”ديدم مردى از جولايان دزفول در آن‌جا نشسته كه از يكى از دو طايفۀ حيدرى و نعمتى بود كه ميان آن دو طايفه خونريزى و حرب و عداوت بود.“ اما ترجمه‪ای که ما آوردیم ظاهرا به عبارت دارالسلام نزدیکتر است.
  • جولا به معنای بافنده است. (نساج، حائک)
  • شرحی در معنای هفتاد خریف در آتش انشالله بر روی سایت قرار خواهد گرفت.
  • از این داستان تاثیر شفاعت امام‪زادگان هم استفاده می‪شود.
  • … و سنگینی عقاب کسی که بدون اهلیت بر منصب امامت (یعنی ریاست مومنین ظاهرا و حاکم شرع بودن) و قضاوت تکیه زند.
  • مشابه این داستان به اختصار و با اختلاف کمی از قول آیت الله اراکی در کتاب توجهات ولی‌عصر به علما و مراجع تقلید (ص ۱۰۲) نقل شده است.

­


1 دیدگاه

جوان روستایی که به جای پدر نشست - تشرف · آگوست 5, 2023 در 10:31 ق.ظ

[…] اهلیت در منصبی شرعی قرار می‌گیرد. شباهتی به داستان سید محمد قاضی دزفولی و مرد جولا […]

دیدگاهتان را بنویسید

Avatar placeholder

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *